{magic love}
پارت ۱۱
کلاس درس تموم شد . وقتی خانم رامون از کلاس بیرون رفت یوجین بلند سد و به یمت ابان رفت و گفت
یوجین: فکر کردی با این کاری که کردی میشی بچه خوبه؟ یا نا نه وایسا فکر کردی حتما با این کارت کاری میکنی دیگه آزاله رو اذیت نکنم؟ هه کور خوندی!
ایان : باورم نمیشه تو از خانواده اشرافی معروف باشی.
یوجین: ها؟
ایان: چطور یه اشراف زاده انقدر راحت میتونه تو مکان های عمومی مثل اینجا از کلمات اینجوری استفاده کنه؟
یوجین: به تو ربطی نداره!
اصلا تو چرا انقدر از اون دختره لوس مراقبت میکنی؟ هه نکنه عاشقش شدی؟
ایان: اگه یکم دیگه این حرف هارو ادامه بدی تمام کار هایی که کردی رو به مدیر میگم.
یوجین: ایش
آزاله تموم مدت داشت به حرف هاشون گوش میداد که یهو همون دختری که امروز صبح از آزاله دفاع کرد به سمتش رفت و گفت
آلوینا: سلام ! آزاله هستی درسته؟ موهات خیلی قشنگن!
آزاله: سلام! ممنون تو هم خیلی زیبایی
آلوینا : ممنون! من آلوینا هستم، بعد از رفتن ایلا خیلی تنها شدی نظرت چیه باهم دوست بشیم؟
آزاله: واقعا؟ اره معلومه
آلوینا : هورااا ( بغل کردن آزاله) اها راستی من چند تا دوست دیگه هم دارم، میخوای باهاشون اشنا شی؟
آزاله: آره آره ممنون!
و بعد ان دو به سمت گروه دخترانه ای که ته کلاس مشغول حرف زدن بودند رفتند .
آلوینا آزاله رو معرفی کرد و همه دخترا از دیدنش خوشحال شدن جز یه نفر.....
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد 🌸💫
کلاس درس تموم شد . وقتی خانم رامون از کلاس بیرون رفت یوجین بلند سد و به یمت ابان رفت و گفت
یوجین: فکر کردی با این کاری که کردی میشی بچه خوبه؟ یا نا نه وایسا فکر کردی حتما با این کارت کاری میکنی دیگه آزاله رو اذیت نکنم؟ هه کور خوندی!
ایان : باورم نمیشه تو از خانواده اشرافی معروف باشی.
یوجین: ها؟
ایان: چطور یه اشراف زاده انقدر راحت میتونه تو مکان های عمومی مثل اینجا از کلمات اینجوری استفاده کنه؟
یوجین: به تو ربطی نداره!
اصلا تو چرا انقدر از اون دختره لوس مراقبت میکنی؟ هه نکنه عاشقش شدی؟
ایان: اگه یکم دیگه این حرف هارو ادامه بدی تمام کار هایی که کردی رو به مدیر میگم.
یوجین: ایش
آزاله تموم مدت داشت به حرف هاشون گوش میداد که یهو همون دختری که امروز صبح از آزاله دفاع کرد به سمتش رفت و گفت
آلوینا: سلام ! آزاله هستی درسته؟ موهات خیلی قشنگن!
آزاله: سلام! ممنون تو هم خیلی زیبایی
آلوینا : ممنون! من آلوینا هستم، بعد از رفتن ایلا خیلی تنها شدی نظرت چیه باهم دوست بشیم؟
آزاله: واقعا؟ اره معلومه
آلوینا : هورااا ( بغل کردن آزاله) اها راستی من چند تا دوست دیگه هم دارم، میخوای باهاشون اشنا شی؟
آزاله: آره آره ممنون!
و بعد ان دو به سمت گروه دخترانه ای که ته کلاس مشغول حرف زدن بودند رفتند .
آلوینا آزاله رو معرفی کرد و همه دخترا از دیدنش خوشحال شدن جز یه نفر.....
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد 🌸💫
۳.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.